سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : چهارشنبه 91/11/4 | 3:29 عصر | نویسنده : مریم

قسمت دوم
" اوه ، خب پس که اینطور ؟ چقد طرفدار بزرگی هستی ؟ به من بگو " سرش رو به مبل تکیه داد و دستش رو پشت سرش گذاشت و لبخندی زد و منتظر موند تا جوابش رو بدم .

دوباره تو ذهنم تکرار کردم : " من تو سوییت سلطنتی اختصاصی شاهرخ خان هستم ! " 
هنوز میخندید ’ اوی...حواست کجاست؟
" نمیدونم . من فقط یه تعدادی از شوهای شما رو که طرفداراتون گذاشتن دیدم . من از اون کارها نمیکنم . ولی چرا ، من خیلی تحسینتون میکنم . " از این همه بلبل زبونی خودم شگفت زده شده بودم .
" هووم . خیلی خب ، همه ی اینا رو فراموش کن . بم بگو ، موزیکای منو میخری یا فقط دانلود میکنی ؟ " دوباره همون لبخند رو تحویلم داد . میدونست که منو گیر انداخته . 
یخ زدم . امروز .
هیچی نگفتم و سرم رو انداختم پایین . بیشتر از شرمندگی .
" به خودت میگی طرفدار بزرگ ها ؟ ها ها . اشکال نداره . ملت نمیخرن . دانلود میکنن . چیز جدیدی نیست . " 
مضطرب با انگشتام بازی میکردم . اینکه دیگه چی باید بگم . 
" من فیلم بعدی شما رو حتما میخرم . " لعنتی . چطور میتونستم اینقد احمق باشم ! 
"رفیق حالا دستگیرم شد چرا اینقدر ترسناکی (تو یکی از طرفدارای بزرگ منی . " 
سرم رو بردم بالا و دیدم قیافه اش ملتهبه . همزمان به یه چیز داشتم فکر میکردم . 
" چرا بعضیا میگن شما باهاشون بد برخورد میکنین ؟ قبل از اینکه بیام اینجا ، من از این طرز برخوردتون میترسیدم . من خودم رو با افکار احمقانه ای توجیه کرده بودم که این طرز رفتار به خاطر موقعیت شماست ، شما بد رفتار نیستین . " کلا بحث داشت به بیراهه میکشید . پاهام میلرزید . 
" ببین نامان ، من هرگز نخواستم به کسی حتی غیر مستقیم توهین کنم . همه ی اینها به وضعیت من و زمانی که منو میبینین بستگی داره . اگه تو یه جای شلوغ باشم و دور تا دورم رو آدم احاطه کرده باشه ، نمیتونم به همه یه اندازه توجه نشون بدم . . اگه وسط تصویر برداری باشم ، حراست نمیذاره هیچ کدوم از طرفدارا به من نزدیک بشه . اونها نا امید میشن . بدتر از همه اینه که من اکثرا حتی متوجه این اتفاقات پشت صحنه نمیشم . من میدونم که خیلی ها ناراحت میشن و دیدگاهشون به من عوض میشه ، ولی ، زندگی اینه ! من در حال حرکتم . "
لبخند میزنم . حالم بهتره . 
" ولی بعد ، مردم یه چیزایی دیگه در موردتون میگن ؛ من حس میکنم ، این حرفا مناسب شما نیست . من فکر میکنم شما باید شفاف سازی کنین . "
چرا مثل این خبرنگارا و رسانه چیا حرف میزنی"! ها ها . بلی ، من هر چی که درموردم میگن رو میدونم . 22 ساله که میدونم. حالا دیگه زیاد فرقی نداره. من حس میکنم ، اگه حداقل 50 درصد از اطرافیانت ازت راضی نبودن ، یعنی مشکل از توئه . به عبارت دیگه ، اگه یه نفر از تو منفی حرف بزنه ، میتونی سریعا بفهمی که این نوع حرف زدن واقعیه یا از روی حسادته یا کدورت شخصی . بعضیا به من میگن احمق نادون ، پیر خرفت ، عوضی ، پست ، خود شیفته یا حتی همجنس گرا ! اینا رو کارم تاثیر نمیذاره . در دهن مردم رو نمیشه ببندی . میتونی گوش بدی و بگی مزخرفه و میتونی اصلا نا دیده بگیری . "




  • آنکولوژی
  • مکس دی ال
  • کارت شارژ همراه اول
  • کدهای جاوا وبلاگ

    قالب وبلاگ

  • کد نمایش افراد آنلاین

  • نایت نما



    کد کج شدن تصاویر

    しゃぼんハート