سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : سه شنبه 90/2/6 | 5:39 عصر | نویسنده : مریم

?بیوگرافی کاجول موکرجی


تاریخ تولد: پنجم آگوست سال 1975


محل تولد : بمبئی


نام پدر :شومو موکرجی


نام مادر :تانوجا


نام خواهر:تانیشا

وضعیت تاهل : متاهل


نام همسر :آجی دیوگان


مدت نامزدی: پنچ سال نامزدی طولانی مدت


تاریخ ازدواج: بیست و چهارم فوریه سال 1999


نام فرزند:نیسا


تاریخ تولدنیسا : آپریل سال 2003


نام اولین فیلم : BEKHUDI

بیشتر در مورد کاجول بدانید :


او چهارمین نسل از خانواده خود بود که به هنرپیشگی روی آورد
قبل از او مادرش تانوجا خاله اش نوتان مادربزرگ مادریش شوبانا و مادر مادر بزرگش راتان بای هنرپیشه بودند. اما هیچ کدام شهرت
و محبوبیت کاجول را نداشتند.
پدر او شومو موکرجی تهیه کننده ای معروف است و آن ها به جز کاجول دختر کوچیکتری نیز به نام تانیشا دارند.

کاجول بچگیش سر صحنه فیلمهای خانواده گذرونده خاندان اون به نوعی بدنه سینمای اون روزا بودن

کاجول و خواهرش تانیشا بچگی پر از شادی داشتن و هیچ نقطه منفی تو زندگیشون نبود حتی بگفته خودش ذره ای کمبود خوشبختی نداشتیم اسباب بازی داشتیم مطالعه می کردیم درس میخوندیم و هر چیزی که میخواستیم در اختیارمون بود اما این جنبه خوب ماجرا بود چون سرانجام پدر و مادرش از هم جدا شدن و کاجول هم طعم تلخ شکست چشید هر چند بگفته خودش هرگز تحت تاثیر این ماجرای تلخ قرار نگرفت .

کاجول دنیای فیلم بعنوان یه سرگرمی شروع کرد تا اینکه با دید حرفه آتی زندگیش نگاه کرد و اینم خوب ریشه در فعالیتهای خانوادگی داشت و این یعنی یه حمایت قابل اتکا حتی ترجیح داد بجای این که برای پول کارکنه دست با انتخابهای مورد علاقه اش بزنه اما توانایی هاش تو رقص و بازیگری راه براش هموار کرد و از اینجا دیگه لذت جاش به حرفه ای بودن داد هوش و جذابیت ظاهری از این دختر گمنام امروز یه ستاره محبوب ساخته که عنوان بهترین بازیگر زن دهه یدک میکشه


کاجول بعد از ورودش به سینما تا مدت ها هنرپیشه زن اول سینمای هندوستان بود و تا سال 1999 که با آجی دیوگان ازدواج کرد در نقطه
اوج قدرت و محبوبیت قرار داشت.


آجی و کاجول بعد از پنچ سال نامزدی طولانی مدت به خاطر مخالفت خانواده دیوگان با این ازدواج بالاخره در بیست و چهارم فوریه سال 1999
با یکدیگر ازدواج کردند و مراسم ازدواج آن ها به طور کاملاٌ ساده و خصوصی و در بمبئی انجام گرفت .


کاجول بعد از ازدواج کارش را در سینما محدود کرد و یعد از به دنیا آمدن نیسا مدتی از سینما کناره گیری کرد. الانم با تولد پسر نازنینش به استراحت پرداخته.
در سال 2004 و با فیلم پاپ کورن کاهو مست هوجاهو تانیشا خواهر کوچک کاجول و دختر دوم تانوجا به سینما روی اورد.


                         
?بیوگرافی رانی موکرجی


تاریخ تولد :21 مارس 1978

محل تولد :مومبای ،هند
اگر بنا باشد هر بازیگری را با نامی بشناسیم بی شک رانی موکرجی با صدای گرفته اش در هر جایی قابل شناسایی خواهد بود.دختر بامزه کریشنا و رام موکرجر که تقریبا تمام خاندانش جایی در این صنعت دارند.جوی موکرجی ،شوموکرجی ،کاجول،تانوجا،بیسواجیتا،م وشمی ،جاترجی و ...گویی این ها از همان بدو تولد در هند در این عرصه بوده اند پس جای تعجبی نداشت اگر رانی او هم وارد عرصه رقابت بشود چرا نباید او را بازی می دادند؟ با چهره ای که یک دختر بنگالی را تداعی می کرد ،اما حرفه اش تا مدتها هیچ سکوی پرتابی نداشت .

امروز او به شدت و به جدیت روی حرفه اش متمرکز شده است او می خواهد تا چیزی را که همیشه می خواسته بدست بیاورد یعنی نقشی که مال هیچ کس نباشد ،نقشی که بتواند اثر گذار باشد اکثر آثارش ا در کنار گوویندا ایفا کرده و بدشانسی اینجاست که در آثار گویندا جایی برای عرض اندام یک قهرمان زن وجود ندارد.

رانی به جای آن که قهرمان فیلم باشد قهرمان چهره اول فیلم ها بود و این ماجرا از روی پرده سینما پشت دوربین هم سرایت کرده و بازار شایعات داغ شد.

اولین فیلم وی «راجی آیاگی بدات »نام داشت که در آن نقش یک قربانی را ایفا می کرد ،فیلم های بعدی اش هم چیزی برای برایش نداشت تا اینکه نوبت رسید به غلام ساخته ویکرام بات که در آن در مقابل امیر خان بازی داش او تا انتهای فیلم باعث آزار امیر خان می شود و اخر سر او را مجذویپب می کند همین طور براحتی دل تماشاگران را بدست می آورد و همه نام او را را به خاطر می سپارند.

                              

?بیوگرافی ‍پریتی زینتا

تاریخ تولد: 31 ژانویه 1975

محل تولد :سیملا ،هند

پریتی فقط 12 سال داشت که مقابل دوربین قرار گرفت هر چند آن کار یک آگهی بود که یکی از دوستان خانوادگی اشان ساخته بود و از آن پس می خواست تا یک مدل بشود . دانش آموخته سیملا که هر گز در خواب نمی دید روزی هنرپیشه بشود. می گفت که هدفش همچون دیگر نوجوانها در زندگی این بود که یک تغییر مناسب ایجاد کند. احتمالا اگر آن روز یک هواپیما سر راهش قرار می گرفت حتما خلبان می شد . عاشق این بود که مسیری را تا انتها پیگیری کند اما متاسفانه همیشه چشم به فعالیت دیگران داشت و به ادعای خودش هرگز ایده ای نداشت که صرفا مال مال خودش باشد.

روانشناسی درس مورد علاقه اش در دانشگاه بود و همه می پنداشتند که او روزی یک روانشناس خواهد شد ،شاید هم یک تاجر موفق ، اما پریتی در عین ناباوری همگان به یک هنرپیشه بدل شد او حتی تا مومبای رفت تا در رشته روانشناسی جنایی در یک دانشگای مومبای تحصیل کند اما تقدیر چیز دریگری در آستین داشت کارگردانی به نام شکر کاپور در یک مهمانی دوستانه او را می بیند و پس از دیدن کارش در آگهی تجاری liril او را می پسندد و تصمیم می گیرد تا از این دختر برای فیلم بعدی اش در نقش اصلی زن استفاده کند.

حضور در تارا روم یوم پیزی بود که هر نوآمده ای از ته دل می خواست در آن باشد پس پریتی معطل نکرد و حتی دوره کلاسهای حرکات موزون را هم پشت سر گذاشت اما این فیلم هرگز ساخته نشد و پریتی سر خورده بر جای ماند. اما اندک زمانی بعد که کاندان شاه بازی در کیانا را به او پیشنهاد می دهد و پریتی با بازی در نقش یک دختر عاشق به تجربه ای وحشتناک دست پیدا می کند و توانست همگان را مجذوب خویش کند.


او از کودکی همواره بازی در سینما را در رویاهای خود در سر داشت او در همان سنین نوجوانی و جوانی چندین بار در گزینش بازیگری شرکت کرد اما متاسفانه هر بار به دلیلی موفق به انتخاب نشد .

او پس از ناامید شدن از بازیگری رو به مدل شدن ( مانکن ) آورد و به خاطر چهره جذاب و فیزیک بدنی مناسب ظرف مدت کوتاهی جزو بهترینهای این شغل شد که به ناگهان شانس به او رو آورد و بازی در فیلم (از اعماق دل) Dil Se به او پیشنهاد شد او که منتظر چنین موقعیتی بود فرصت را غنیمت شمرد تا با استفاده از حضور شاهرخ خان در این فیلم خود را به عنوان چهره ای جدید به سینمای هند معرفی کند . او در این فیلم علیرغم نداشتن نقشی کلیدی با ارائه بازی زیبا از خود بسیار مورد توجه قرار گرفت و بعد از آن سیل پیشنهادات بسوی او روانه شد و از آن پس تا این لحظه او همواره در فیلمهایش بازی تاثیرگذار و تماشاگر پسند ارائه داده است و اکثر فیلمهای او با فروش خوبی در گیشه همراه بوده است .

از فیلمهای او میتوان به (سرباز) Soldier در کنار بابی دئول , ( دل میخواهد)Dil Chahta Hai در کنار عامر خان , ( دزدکی - یواشکی ) Chori Chori Chupke Chupke و ( هر دلی که عاشق میشه) Har Dil Jo Pyaar Karega در کنار سلمان خان و رانی موکرجی , ( چه بگوییم!!) Kya Kehna در کنار سیف علی خان , (ماموریت کشمیر) Mission Kashmir در کنار ریتیک روشن , (این راه عشق است) Yeh Raaste Hain Pyaar Ke در کنار آجی دوگان , ( دل مال تو است) Dil Hai Tumhaara در کنار ماهیما , (آرمان) Armaan در کنار آمیتاب بچن و آنیل کاپور و به تازگی در فیلم فوق العاده ( کسی را پیدا کردم) Koi...Mil Gaya در کنار ریتیک اشاره کرد .

او از معدود بازیگران زنی است که افتخار بازی در کنار مربع قدرت چند سال اخیر سینمای هند یعنی شاهرخ خان , سلمان خان , عامر خان و ریتیک روشن را داشته است ( افتخاری که تمام بازیگران زن در این سالهای اخیر آرزوی آنرا دارند) .

جالب است که در مورد پریتی بدانید که : او واقعا عاشق سینماست و فیلمهای رومانتیک را بسیار دوست دارد . هنرپیشه مورد علاقه او در سینمای آمریکا ال پاچینو و در سینمای هند راج کاپور و نرگس میباشند . صمیمی ترین دوست او رانی موکرجی است . او در انتخاب غذا بسیار وسواسی است و دست پخت مادرش را به هر غذایی ترجیح میدهد . رنگهای مورد علاقه او بنفش و قرمز میباشد ( در ملاَ عام عاشق میشویم) Khullam Khulla Pyaar Karenge را در نوبت اکران دارد که در این فیلم با گوویندا همبازی است و در حال بازی در فیلمی با نام ( هدف) Lakshya در کنار آمیتاب بچن و ریتیک روشن میباشد




تاریخ : چهارشنبه 90/1/24 | 2:14 عصر | نویسنده : مریم

بیوگرافی

اسم: King Khan, SRK, Shahrukh

تاریخ تولد: 2 November 1965

قد: 5"9" یا1.75 m

شهر: New Delhi

کشور: هند

مادر: Fatima Begum

پدر: Mir Taj Mohammed

خواهر یا برادر: یک خواهر به نام شهناز

فرزندان: پسر Aryaan, دختر Suhana

وضعیت تاهل: متاهل

همسر: Gauri Khan

دین: اسلام

فلسفه زندگی: حتی اگر گرسنه نیستی حریص باش

علایق: انجام کار هایی مانند بازی با کامپیوتر عاشق شدن خواندنو...

غذای مورد علاقه: مرغ تنوری

بهترین نوشیدنی: Pepsi Cola

الگوی او: Amitabh Bachan, Dilip Kumar, Rishi Kapoor, Amir Khan, Akshay Kumar

قهرمان خانم برای او: Mumtaz

شغل: بازیگر بالیوود

                  

شاهرخ خان(هندی:??????? ????، انگلیسی:Shahrukh Khan)متولد ? نوامبر ????، هنرپیشه هندی در بالیوود است.

او در دهلی‌نو پایتخت هندوستان متولد شد با نام مستعار سلطان خان با قد ??? که بیش از ??

فیلم و مجموعه تلویزیونی در کارنامه خود دارد. اولین فیلم او یک کار تلویزیونی با نام آنی جیوس

ایت توس آنس این ویچ بود.

 

شاهرخ خان در سال 1965در خانواده? مسلمان به دنیا آمد البته پیش از او شهناز پا به این خانه

گذاشته بود و پنج سال تمام تنها فرزند و دختر یکدانه پدر و مادر بود. خانواده شاهرخ خان وضعیت

اقتصادی متوسطی داشتند اما در حال حاضر او یکی از گرانقیمت‌ترین ستارگان سینمای هند با

دستمزد افسانه‌ای است . شاهرخ خان علاقه‌مند به تحصیل و ورزش روزی می‌رفت تا به عنوان

یک ورزشکار حرفه‌ای فعالیت کند و شاید کمتر کسی بداند او روزگاری کاپیتان تیم ملی کریکت

هندوستان بود. اما به درخواست والدین خود در رشته اقتصاد و در دانشگاه هنسراج دهلی‌نو به

تحصیل پرداخت لیسانسش را گرفت و وارد رشته فیلمسازی شد و مدرک فوق لیسانس خود را در

 این رشته گرفت. او دو فرزند دارد: پسرش آریان نام دارد و دخترش سوهانا.

یک شب به پیشنهاد یکی از دوستانش به یک مهمانی مفصل دعوت شد و در آنجا ستاره اقبالش

در چشمان گوری چیبر دانش آموخته مدرن‌اسکول، گره خورد این آشنایی در اندک زمانی به ازدواج ختم شد. گوری شدیدا یا بازیگری مخالف بود و اصلا نمی‌خواست تا

شاهرخ خان در سینما پا بگیرد اما او راه خود را یافته بود و بازی در سریال تلویزیونی را آغاز کرد

                                                      

شاهرخ به جایی نرسیده بود تا اینکه در سال ?? با یکی از دوستانش وارد بمبئی می‌شود و مورد توجه هیمامالینی ستاره زن آن زمان روزگار قرار می‌گیرد هیما

می‌خواهد تا او بازیگر اولین فیلمی باشد که کارگردانی می‌کند. ?? سال بعد پس از آن فیلم شاهرخ خان به سوپراستار سینمای هند بدل می‌شود.

در 25 اکتبر 1991 با گوری خان ازدواج می‌کند .در ومدرسه سنت کلمبا در دهلی نو برنده جایزه شمشیر افتخار می‌شود این جایزه مخصوص بهترین شاگرد

بود .سال 1990 بهترین ستاره هند شد. در فیلمهای آدیتا چو پرا بدون خواندن فیلنامه بازی می‌کند . زوج سینمایی وی کاجول بود.

درسال2009وی درحالی که به تازگی از هواپیما پیاده شده تا به جمع طرفدارانش در آمریکا برود دستگیر شد و ?? دقیقه مورد باز جویی قرار گرفت.

هم اکنون شاهرخ پر طرفدارترین بازیگر جهان است و در رده بندی قدرتمند ترن مردان جهان(سیاسی،اجتماعی)رده? 42را دارا می باشد.

شاهرخ خان یک کمپانی تولید فیلم به نام دریمز آنلیمیتد را اداره می‌کند البته در اداره آن با جو یی چاولا و عزیز میرزا همکار و شریک است.

سال 2004 از سوی مجله تایم یکی از بهترین بازیگران هند لقب گرفت.

در فیلم گاهی خوشی گاهی غم پسرش آریان نقش کودکی هرتیک روشن را بازی می‌کند.

وی تا به حال برنده? ? بار جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد از جشواره فیلم فیر شده است

 

                                                 

.فیلم هایی که شاهرخ خان برای آن‌ها جایزه? بهترین بازیگر نقش اول مرد را بدست اورده عبارتند از:تا سال 2007

- بازیگر(1993)

- دلواله دولهانیا له جاینگه(1995)

- دیل تو پاگل هه(1997)

- کوچ کوچ هوتاهه(1998)

- دیوداس(2002)

- سوادس(2004)

- چک ده انیدیا(2007)[


زندگینامه شاهرخ خان از زبان خودش

بدون شک پس از «آمیتا باچان» و خانواده کاپورها، بزرگ‌ترین هنرپیشه سینمای هند کسی نیست جز شاهرخ‌خان. او به طور خلاصه از زندگی‌اش می‌گوید:

دوم نوامبر 1965 در مرکز پرستاری تالوار در دهلی‌نو، یه اتفاق خیلی معمولی افتاد. مثل خیلی از نوزادان تازه به دنیا اومده، من هم موقع تولد با مشکل بندناف مواجه

شدم، یعنی بند نافم دور گردنم پیچیده شده بود! پرستارها می‌گفتند لطف خدا و شانس خوبم بوده که زنده موندم و این تنها چیزیه که پدر و مادرم در مورد تولدم بهم

گفتن. ما در محله «راجیندرناگار» زندگی می‌کردیم. حتی دقیقا یادمه که شماره ساختمون‌مون اف – 442 بود. روزهای دبستانم دقیق یادمه، مدرسه‌مون درست کنار

خونه‌مون بود. بعد از اون، تحصیلات متوسطه رو در دبیرستان کلمبیا شروع کردم که خیلی دبیرستان منظم و دقیق و یکی از مدرسه‌های رده بالای دهلی بود. روز اول

مدرسه دقیقا یادمه که خانمی به اسم «بالا» با من مصاحبه کرد و ازم پرسید شغل پدرم چیه.

اون زمان پدرم در کار حمل و نقل بود و مدام با ماشین و کامیون و... کار می‌کرد و یک شرکت حمل و نقل داشت.

منم اینقدر می‌دونستم که هر کسی با وسایل حمل و نقل سر و کار داشته باشه، راننده ‌است و برای همین گفتم پدرم راننده‌ است!


برای رفتارمون و نمره‌های امتحانی‌مون بهمون ستاره‌های سیاه و طلایی می‌دادند.

اگه پنج ستاره سیاه می‌گرفتیم توسط خانم معلم تنبیه می‌شدیم! از اون‌جا که من بچه شیطونی بودم خیلی تنبیه شدم!

دلم می‌خواست چنین تنبیهاتی الانم برام وجود داشت!

وقتی به گذشته نگاه می‌کنم می‌بینیم چیزی که اون موقع تنبیه به چشم می‌اومد، خیلی هم مفید بود! در کل، روزهای مدرسه‌ام خیلی خوب بود.

خیلی تنبیه می‌شدم و خیلی هم مجبورم می‌کردن کنار تخته سیاه بایستم.



معلم‌مون مجبورم می‌کرد شنا کردن رو یاد بگیرم. اون منو به زور توی استخر می‌انداخت و انتظار داشت در حالی که یه عالمه آب توی چشم و حلقم جمع شده،


 دست و پا بزنم و خودمو نجات بدم.

هنوزم شنا کردن و اون معلمم رو که اون‌جوری تنبیهم می‌کرد دوست ندارم! در مدرسه، فوتبال رو خیلی دوست داشتم.

الکترونیک درس مورد علاقه‌ام بود و همیشه هم بیشترین نمره رو در این درس می‌گرفتم. توی ریاضی خیلی ضعیف بودم و حتی هنوزم با اعداد مشکل دارم!

تا حدی که وقتی کسی بهم شماره تلفنی رو می‌ده باید چندین بار بپرسم و برام تکرار کنن تا بتونم روی کاغذ بنویسمش!

در کالج هم فوتبال، کریکت و هاکی رو ادامه دادم. در حالی که دلم می‌خواست در ورزش جدی کار کنم ولی مشکل کمرم و درد زانوهام بهم اجازه نمی‌داد

و این زمانی بود که اولین سریال‌های تلویزیونیم، فاوجی و دیل دریا رو بازی کردم

. درسم رو برای فوق‌لیسانس رشته ارتباطات در مرکز علمی جامیا میلیا اسلامیا ادامه دادم که در مورد فیلمسازی و روزنامه‌نگاری بود

. سال اول رو خیلی خوب تموم کردم و خیلی هم در اون رشته موفق بودم چون همیشه عاشق ساختن فیلم‌های تبلیغاتی بودم اما مدیر کالج از این‌که به جز کالج

کارهای متفرقه زیادی هم می‌کردم خوشش نیومد، یه روز بهم گفت چون غیبت زیاد داشتم نمی‌تونم در امتحانات پایان ترم شرکت کنم.

حضور غیاب سر کلاس مسئله بزرگی نبود چون من به جاش پروژه‌های اضافی به دانشگاه تحویل داده بودم.

من هم تصمیم گرفتم از اون کالج بیرون بیام و فیلمسازی رو در حد حرفه‌ای یاد بگیرم و فقط وقتی به اون کالج برگردم که ازم دعوت کنن

به عنوان استاد مهمان براشون کلاس فیلمسازی بذارم!

                                             
خانواده.

پدرم، «میرتاج محمد»، ده سال بزرگ‌تر از مادرم «فاطیما» بود. لیسانس حقوق و فوق‌لیسانس علوم انسانی داشت و به شش زبان فارسی، سانسکریت، پشتو،

پنجابی، هندی و انگلیسی تسلط داشت. پدر هیچ وقت سر من و خواهرم فریاد نزد، اما مادرم چرا.

پدر کارهای مختلفی می‌‌کرد، او یک تجارت موفق مبلمان داشت و سپس وارد کار حمل و نقل شد

. 51 سال بیشتر نداشتم که او مرد، پس از مرگش مدتی به لاهور در پاکستان رفتیم، اما دوباره به هندوستان بازگشتیم.


مادر من در حیدرآباد متولد شد، او زنی زیبا بود. پدرم هم بی‌اندازه خوش‌تیپ. اولین ملاقات اتفاقی‌شون باعث شد که اونها عاشق هم بشن.

مادرم در یک تصادف اتومبیل، صدمه دید و به خون نیاز داشت. پدرم خیلی اتفاقی به بیمارستان رفته بود تا خون اهدا کنه، در همین مدت،

کمک پدرم باعث نجات مادرم شد و اونها عاشق هم شدند. اگرچه پدرم 11 سال از مادرم بزرگ‌تر بود،

اما خانواده مادرم که نجات دخترشون رو مدیون او می‌دیدند، این مسئله را نادیده گرفتند.

احساس می‌کردم خواهرم «شهناز» به پدر و مادرم نزدیک‌تره چون به هر حال شش سال بزرگ‌تر و بچه اول بود. آن زمان که من به دنیا آمدم، پدرم یک سرمهندس بود

و مادرم در یک دفتر درجه یک قضایی، مددکار اجتماعی بود. او در آکسفورد تحصیل کرده و جزو زنان مسلمان هندی محسوب می‌شد که تا این حد به موفقیت رسیده

بود. او برای مدتی طولانی دستیار قاضی بود و به بزهکاری نوجوانان رسیدگی می‌کرد. خواهرم شهناز یک دختر تحصیل کرده است، دوره‌های مدیریت را گذرانده و

سابقا به عنوان مدیر برای شرکت «یادمان ایندراگاندی» کار می‌کرد. او فوق‌لیسانس را در روان‌شناسی گرفته است. مرگ پدر و مادرمان بی‌اندازه روی او تاثیر گذاشت،

من جوان‌تر بودم، بنابراین فکر می‌کنم زودتر از حالت مرگ پدرم بیرون آمدم. او تنها رشته ارتباطی‌ من با والدینم است، من پدر و مادرم را در وجود او می‌بینم، همیشه به

او می‌گویم: «تو عین مامان هستی!» حتی وقتی که آماده خشم است. هرگاه غمگین هستم تنها به بالکن می‌روم و گریه می‌کنم و می‌دانم او از جایی به من نگاه

می‌کند، چون نمی‌توانستم آنچه هستم، باشم، مگر این‌که مورد دعاهای خیر او قرار گرفته باشم

                                       

ازدواج

نام همسر من «گوری» است، پدر و مادر گوری به شدت مخالف ازدواج‌مان بودند.

مادرش تهدید کرده بود که خودکشی می‌کند! یه بار من با یه قیافه دیگه به تولدش رفتم! اسمی رو به کار بردم که تو سریال فاوجی صدام می‌کردن، ولی وقتی اونا

منو شناختن جهنمی به پا شد! اونا یه خونواده پنجابی خیلی اصیل هستن. منو از همه اعضای خونواده‌ش ترسونده بودن. مجبور بودم دل تک‌تک اعضای خونواده‌شو

یکی یکی به دست بیارم. با یکی از دایی‌هاش که پشت تلفن حرف زدم بهم گفت: به خواهرزاده من نزدیک نشو وگرنه...! ولی بعد که دیدمش دیدم خیلی مهربونه!

پسرخاله‌هاشو با خودم می‌بردم تفریح، کم‌کم همه‌شون ازم خوش‌شون اومد و بهم امیدواری ‌‌دادن که پدر و مادر گوری رو راضی می‌کنن، ولی اونا قبول نمی‌کردن...

گوری توی خونه حبس شده بود! همیشه به من می‌گفت:


: شاهرخ تو مامان بابای منو نمی‌شناسی... تو خیلی همه چیزو ساده می‌گیری!

و من همیشه بهش می‌گفتم: همه چیز درست می‌شه...! ده سال دیگه به همه این روزا می‌خندیم...! و این دقیقا کاریه که الان می‌کنیم!

بعضی شب‌ها که می‌شینیم و درباره گذشته فکر می‌کنیم، حسابی می‌خندیم...


یه بار گوری حسابی قاطی کرد!! فکر می‌کرد من با غیرتی که دارم اذیتش می‌کنم! راست می‌گفت، یه زمانی بود که من خیلی روی گوری حساسیت نشون

می‌دادم... اینا به خاطر این بود که زیاد همدیگه رو نمی‌دیدم. اما اون نتونست تحمل کنه

. این بود که سال 1989 منو ول کرد و بدون این‌که بهم بگه با دوستاش اومد بمبئی. وقتی فهمیدم حسابی قاطی کردم!

روز قبل از این‌که بره، اومد پیشم. اون روز تولدش بود و من اتاقمو با یه عالمه بادکنک تزئین کرده بودم و کلی هم کادو براش خریده بودم.

وقتی اتاقمو دید خیلی گریه کرد. من فکر کردم به خاطر ناراحتیه زیادیه که خانواده‌ش بهم وارد می‌‌کنن، ولی بهم نگفت که می‌خواد بره... وقتی فهمیدم رفته، به مادرم

گفتم. اون بهم گفت برم و دختری که دوستش دارم رو برگردونم. بهم ده هزار روپیه داد و من با دوستام اومدم بمبئی دنبالش.

چند روز مدام دنبالش ‌گشتیم، شب‌ها هم مجبور بودیم تو خیابون کنار ساحل هتل تاج بخوابیم! همه جا رو دنبالش گشتیم به خصوص ساحل‌ها. گوری عاشق ساحل

بود. پول‌هامون تقریبا تموم شده بود، مجبور شدم دوربینم رو بفروشم. من قیافه گوری رو برای مردم توضیح می‌دادم، به همه می‌گفتم یه دوسته و گمش کردم.

همه جا رو گشتیم تا این‌که یه بار یکی ما رو برد به یه ساحل خصوصی. رفتیم توی ساحل... و گوری اون‌جا بود! ایستاده بود توی آب، با دیدن هم گریه کردیم.


 اون موقع بود که فهمیدم بی‌دلیل حساسیت نشون می‌دادم.

همین طور فهمیدم که هیچ‌کس بیشتر از من نمی‌تونه گوری رو دوست داشته باشه و این بهم اعتماد به نفس خیلی زیادی داد.

وقتی تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم قبلش از خونه خاله گوری به پدر و مادرش زنگ زدیم و بهشون گفتیم که ما ازدواج کردیم!

خیلی عصبانی شدن. مادرش غذا خوردنو گذاشت کنار. وضع خونه‌شون حسابی ریخته بود به هم. رفتم که پدرشو ببینم، احساس گناه می‌کردم.

وقتی باهاشون صحبت کردم فکر می‌کنم چاره دیگه‌ای نداشتن جز این‌که قبول کنن. الان می‌تونم احساس پدر مادر گوری رو درک کنم،

اونا یه خونواده 15 نفری سفت و سخت پنجابی بودن که گوری جوان‌ترین‌شون بود. تصور کنین که اون بگه می‌خواد با یه پسر با یه دین دیگه،

با یه فرهنگ و رفتار دیگه با یه شغل متفاوت ازدواج کنه... هیچ نقطه مثبتی برای من نبود. اونا رو سرزنش نمی‌کنم. اونا حتما فکر می‌کردن می‌تونن شوهر خیلی بهتری برای دخترشون پیدا کنن. ما هیچ وقت نمی‌خواستیم کاری برخلاف خواسته خونواده‌هامون بکنیم.

فکر فرار حتی یه بارم هم به سرمون نزد اما مطمئن بودیم که حتما با هم عروسی می‌کنیم...

وقتی که من، پدر و مادر گوری رو دیدم اصلا روی زبونم نمی‌‌اومد بگم: «من دخترتونو دوست دارم!» به نظرم خیلی احمقانه می‌اومد!

به خاطر این‌که من هیچ وقت نمی‌تونستم گوری رو بیشتر از اونا دوست داشته باشم. اونا گوری رو به دنیا آورده بودن و بزرگش کرده بودن. عشق من هیچ وقت


 نمی‌تونست جانشینی برای عشق اونا باشه...

مراسم ازدواج‌مون هم به رسم مسلمونا برگزار شد. ما می‌خواستیم یه مراسم ساده داشته باشیم.

پدرو مادر گوری آخر شب وقتی گوری نشست توی ماشین شروع کردن به گریه کردن، بعد همه خونواده‌ش هم شروع کردن به گریه کردن.

منم که دیدم این‌جوریه خیلی جدی گفتم: اگه اینقدر ناراحتین، می‌‌تونین دخترتونو پیش خودتون نگه دارین، من می‌‌آم می‌بینمش و می‌‌رم!



در مورد بچه‌هام، دلم می‌خواد پسرم تا 16 سالگی حسابی شر و شلوغ باشه که بتونه بعد از اون پسر خوبی باشه!

موقع به دنیا اومدن «آریان»، حال گوری خیلی بد شد. زایمانش خیلی خطرناک بود.

اون موقع من فقط می‌خواستم گوری سالم بمونه، اجازه هم دادم اگه خیلی وضع وخیم شد اول گوری رو نجات بدن... ولی الان همه چیز آریان... آریان... آریان...!!


درباره دخترم هم همه عشقی که توی وجودم هست رو بهش می‌‌دم...

با وجود این‌که همسرم فکر می‌کنه من دیوونه‌ام دلم می‌خواد با دخترم رفیق و صمیمی باشم.

پدر و مادر من بهترین دوستان من بودن، به همین ترتیب منم می‌خوام صمیمی‌ترین دوست بچه‌هام باشم...

من به گوری احترام می‌ذارم برای این‌که اون یه زنه و مادر بچه‌هام. دوستش دارم چون خیلی صادقه و تکمیل‌کننده منه.


اون بهم یاد داد چه‌طور توی زندگیم سیاست داشته باشم! اون همیشه بهم می‌گه که خیلی چیزهایی رو می‌گم که نباید بگم، اون ثابت‌ترین و محکم‌ترین عامل توی

زندگی منه و به خاطر موقعیت و یافته‌هام نیست که اون به من احترام می‌ذاره یا دوستم داره، اون منو دوست داره به خاطر این‌که من می‌خندونمش! نمی‌دونم... من

اونو می‌خندونم؟




تاریخ : سه شنبه 90/1/16 | 8:4 عصر | نویسنده : مریم



     

 سلام به دوستان عزیزم امیدوارم  تعطیلات خوش گذشته باشه.در اپ امروز به درخواست دوست گرامی دلنیای عزیز عکس شاهرخ خان و ایشواریا و برندگان   فیلم فیر  میپردازم .


 اواخر ماه دسامبر نامزدهای ?? دوره فیلم فیر معرفی شدند و ?? ژانویه ???? این جشنواره در استادیوی یاش راج در مومبی برگزار شد.

برندگان فیلم فیر ????

بهترین فیلم                                                     دابانگ
بهترین کارگردان                                                کارن جوهر(مای نیم ایز خان)
بهترین بازیگر مرد سال                                        شاهرخ خان(مای نیم ایز خان) 
بهترین بازیگر زن سال                                         کاجول(مای نیم ایز خان)
بهترین فیلم از نگاه منتقدین                                  اودان
بهترین کارگردان از نگاه منتقدین                             ویکرام ادیتیا موتون(اودان)
بهترین بازیگر مرد از نگاه منتقدین                            ریشی کاپور(دو دونی چار)
بهترین بازیگر زن از نگا ه منتقدین                            ویدیا بالان  (عشقیا)
بهترین بازیگر نقش مکمل مرد                                رونیت روی(اودان) 
بهترین بازیگر نقش مکمل زن                                 کارینا کاپور(وی ار فمیلی)





 
دلنیای عزیز امیدوارم تونسته باشم خواسته شما دوست عزیز و براورده کنم.فدات.منتظر نظرات پرمهرتان هستم.







 




تاریخ : جمعه 89/12/27 | 1:29 عصر | نویسنده : مریم

تصاویرشباهنگ Shabahang- New Year Greetings  

اغاز سال نو مبارک

*سایه حق.سلام عشق.سعادت روح.سلامت تن.سرمستی بهار.سکوت دعا.سرور جاودانه."این است هفت سین

ایرانی.پیشکش شما."نوروز مبارک.

                    هفت سین
                                     
هفت سین

بــاز مـــی آیــــد بــــهـــار دلـنشین / بــاز بــلـبــل مــی شــود با گل قرین
بــاز صـــحــرا پـر شقایق می شود / بــاز روشــن قــلب عـاشق می شود
فــصــل ســـرد از هــیــبت باد بـهار / مــی کــنـــد از پــیـش روی او فـرار
ســفــره هــا بــا هـفت سین آراسته / بــا گـــل مـــهـــر و صــفـــا پیراسته
بــر ســر سفره جـوان و خُرد و پیر / ســبزه و آئــیــنـه و مــاهـی و سـیر
سـیـب و سـنـبـل در کـنـار یــاسـمـن / عطربــیــد مـِشک چــون مُشک خُتَن
سرکه و سنجد، سماق و شمع و گل / عـــیـــد آمــد بـــا دف و ســاز و دُهُل
ســال نــوتـحـویل و سال کهنه رفـت / هــم دل مــا تـازه شد هم شال و رخت
یــا مــُقــلّب،قــلب مـــارا شـــاد کــن / یـــا مـــُدبّـــر خـــانــــه را آبـــاد کـــن
یـــا مـــُحـــول ،اَحســــنُ الــّحالم نما / از بـــدیـــهــــا فـــارغُ الـــبـــالــم نـما
ایـــن دل «جـــاویــد» را پـاک از ریـا / کُــن خــــدا ،ای قـــادر بـــی مــنـتــها 


        تصاویرشباهنگ Shabahang- New Year Greetings  

.
چهار دعای برتر لحظه تحویل سال / اول دعا برای ظهور آن بی مثال

دوم تمام ملت بی ضرر و بی ملال / سوم رسیدن ما به قله های کمال

چهارم تمام جیب ها پر از پول ، اما حلال . . .

به امید ظهور صاحب الزمان...انشالله

 







بهار با گلهایش ، و سال نو با امید هایش

این عید با امیدهایش برشماای عزیز ترینم پیشاپیش مبارک . . .


سعادت ، سخاوت ، سربلندی ، سروری ، سلامتی ، و سرور

که بهترین هفت سین زندگی است را برای شما دوستان عزیز آرزومندم . . .



 

 




تاریخ : سه شنبه 89/12/24 | 3:52 عصر | نویسنده : مریم


ترجمه ی مجله ی ووگ شاهرخ و کاجول...
مجله ای به نام وگ که مجله مد هستش در هند برای یکی از شماره هاش از این زوج جادویی این عکسها رو درصفحات خودش گذاشت
خیلی جالبه که جایی که این عکسها انداخته شده خونه شاهرخه اسم خونه شاهرخ منت هست در مومبای خیابان بندرا که یک خونه بسیار بزرگ هستش ,و مصاحبه ای ترتیب داده که میخونیدالبته مصاحبه اش جدید نیست اما من گذاشتم.


                          


                                
                                            

مصاحبه با شاهرخ


9 سال از بازی شما با کاجول گذشته و کیمیستری ای وجود داره که همه ازش صحبت میکنند این از کجا اومده؟

من فکر میکنم که ما در پوست خودمون راحتیم ما هیجوقت سعی نکردیم همدیگه رو بهتر از دیگری نشون بدیم یعنی شکست بدیم... چیزی که در زوجها خوب کار میکنه من فکرمیکنم ما میدونیم که هرکدوممون به شخصه در صحنه ی فیلم خارق العاده هستیم... اما وقتی باهم هستیم شکست ناپذیر و بی نظیر و بی همتا میشویم. :(2
او (کاجول) کار میکنه چون ازش لذت میبره او درستکار و بیغل وغش و صمیمانه و مقدصه و معصوم هست او خیلی پر سر و صدا شیطون و خیلی زیباست ... چیزهایی که من نیستم ... من خسته کننده و غیر واقعی هستم من مردم بلا شرط رو دوست ندارم چیزی که او دوست داره!

بعد از سالها کار در این صنعت خیلی انتقاد و چاپلوسی وجود داره آیا شما در جای متفاوتی هستید؟

برای من همچنان هنوز هیجان انگیز هست بعد از 20 سال... و من دوست دارم که اولین شوتم رو صبح داشته باشم... چیزی که از من میبینید الان با ارزش ترین لحظه ی زندگی من هست و هیچ چیزی قبل از این فیلمبرداری وجود نداشت نه موفقیت نه عدم موفقیت.

چه کاری باقی مونده که شما انجامش بدید؟

من نمیدونم من هیجوقت به عدد یا جسم یا جایزه فکر نمیکنم... من همیشه باور دارم اگه تو هدف خودت رو تموم شده بدونی اون موقع رقابت هم تموم شده و تو میدونی چقدر باید انجام بدی و زمانی که بدونی چقدر باید انجامش بدی پایان ماجراست و من باور دارم که پایانی وجود نداره.6

شما همیشه به عنوان سنجش موفقیت مطرح هستید آیا شده این موضوع بر ضد شما عمل کنه؟

من معمولا تا زمانی که مردم خودشون رو با من مقایسه نکنند اوکی هستم... من ترجیح میدم که با خودم مقایسه بشم تا بگم من شماره یک هستم یا دو یا پنج... این رقابت هست من نمیدونم چه کس دیگه داره با من رقابت میکنه...این رقابت با خود آدم برای من روح بخشه... من کسی رو آزار نمیدم شاید من نتونم یه دیلواله دیگه انجام بدم اما میتونم چیزی بهتر انجام بدم... من خیلی چیزها از منتقد ها و برنامه ریزهای اون ها شنیدم اما نکته ی خنده دار این هست که اونها منو نمیشناسند... کسانی که من رو نمیشناسند بیشترین حرفها رو درباره ی من میزنند و کسانی که من رو میشناسند ساکت هستند و از من لذت میبرند.

آیا شما هرگز این گونه فکر کردید؟

بله برای همین هست که من موفق هستم6... من کاری که میخوام رو انجام میدم و اگه اشتباهی انجام بدم اونها رو آگاه میکنم...من شخص مردمی هستم که درباره ی خودش فکر میکنه... این موضوع دو بخش داره و من فکر میکنم این خوب هست که مخالف داشته باشی... من بی پروا میرم جلو و انعتافپذیرم(یعنی تغییرمیکنم) و مخالفان من کاری رو میکنند که من میخوام... این همون چیزی هست که شما و گوری همیشه بهم میگید من دو نفرهستم (دو شخصیت).

چطور خودتون رو در شکل های مختلف مثل سینما کارهای شخصی تصویر و پدر و همسر بودن وفق میدی ؟

با صداقت بگم من همون آدم هستم... من فقط فان دارم و من واقعا لذت میبرم ازش... من با مردم خوب هستم و فکر من این هست که هرکسی با من ملاقات کنه باید برگرده و فکر کنه که چه روز خوبی داشته... من دوست دارم که مردم رو خوشحال کنم.

شما همینطور به عنوان شوهر نمونه در صنعت به شمار میایید جایی که اصل حقوق ازدواج از بین میره.

من هیچوقت فکر نکردم که این یک چیز خاص باشه... برای همین هم هست که خیلی ازدواج با اهمیت هست.
ما سخت تلاش میکنیم اما چیزی که همیشه به آسونی انجام میشه قابل قبول هست... عشق همیشه موفق هست... بهترین چیزی که ما انجام میدیم هروز صبح بیدار میشیم یه فنجون چایی میخوریم و خانوادگی وقتمون رو میگذرونیم... من نمیتونم متوجه ی مهمترین وابستگی که به گوری و ازدواجم دارم بشم اگه شما از ازدواج مدام بگید واین اون چیز خاص هست.

آیا شما همونقدر که روی صحنه رومانتیک هستید در زندگی واقعی هم رومانتیک هستید؟

من بی اندازه رومانتیک هستم اما شعر نمیخونم... من کارهایی که رو صحنه میکنم رو انجام نمیدم... این حدر دادن وقت هست و همینطور پرخرجه... شما باید خیلی خالق باشید.
اگه شما بخواید در تو رستوارن شام بخورید و با نور شمع صحبت کنید پس من از رستوارن متنفرم(منظورش این هست که تو رستوران با نور شمع بخواید محیط رمانتیک بسازید)
من از اینکه برای غذا صبر کنم متنفرم... و من هیچ جایی نمیتونم با نور شمع چیزی بخونم و من غذا یا شراب خوب رو نمیشناسم... من برنامه ای برای رومانس نمیسازم.6

این اولین بار هست که شما نقش یه مرد ناتوان رو بازی میکنید در مای نیم ایز خان. چه تجربه ای دارید؟

هر فیلمی یه چالشی داره و شما قسمتی از زندگیتون رو براش میذارید... من از زمانی میترسم که هیچ قسمتی نداشته باشم که براش بذارم... اگه ما فیلمی مثل مای نیم ایز خان نسازیم پس کی بسازه؟ این یکی از بزرگترین هیت های صنعت شما خواهد شد:(2... و برای من یه اثبات بین المنلی هست من این فیل رو برای اسلام برای دنیای غربی انسانیت برای کامیابی و مهربانی هاش دوست دارم... اگر تو بتونی اینها رو تو داستان بذاری و مردم رو باهاش سرگرم کنی چه چیزی بهتر از این؟ تو کیف های گرون میخری پس میتونی فیلهای گرون هم بخری(میخنده) من دوست داریم فکر کنم که این Louis vuitton از فیلم شماست.

نظر شما درباره ی فشن چیست؟

(شلوارکهنه) من فشنیست ترین پسر تو تاریخ نژادی انسانها هستم... من 222 دست جین آبی دارم 200 تیز سفید و ژاکت مشکی... و تعداد بسیاری دستمال گردن قرمز لاولی... و خیلی بندیجهایی که گوری ازشون استفاده میکنه رو من دوست دارم... من نمیدونم چی بگم وقتی گوری نشونشون میده آنلاین و من فرداش اونها رو به رنگ مشکی و بنفش میبینم که پوشیده.

چه احساسی دارید وقتی روی کاور مجله ی ووگ عکس گرفتید؟

پسرم آرین از من متنفر میشه چون اون به من میگفت هیچوقت نباید این کارو کنم... من خوشحالم که روی کاور با کاجول هستم:(2 چون خیلی نگران هستم که به پسرم بگم... گوری روی مجله ی ووگ عکس گرفت و برای دلیل هایی پسرم از مادرش قدردانی کرد که روی کاور مجله ی ووگ بود تا اینکه من روی هر کاور مجله ای باشم.
من میترسم که واکنش او رو ببینم وقتی بهم میگه بابا چرا این کارو کردی این کاور واسه مامان بود.6

                           

Nemo آواتار ها
مصاحبه با کاجول

شما هنرپیشه ی زن برجسته ی امروز سینمای هند هستید و روی مجله ی مقدس ووگ عکس میگیرید چه احساسی در این لحظه دارید؟
من هیچوقت حاظر نبودم قبول کنم... من هرگز پیشبینی نمیکردم که صدرصد من باشم شاید یه شخص دیگه اما من نه... به من پیشنهاد شد و خدا هم ترتیب کارها رو معین کرد.
شما به این معروف هستید که به تزینات فشن و زرق و برق علاقه مند نیستید...
(میخنده) به طور اساسی من به مد و فشن بی اهمیت هستم6... من بی صبرهستم واین چیزها منو آزار میده (منظورش آرایش و فشن هست)
شما فکر میکنید اینکه برخی از مردم آرزو دارند که به شکلهای خاص(یعنی فشن و...) باشند بیهوده هست؟

هرشکلی که هستی مستطیل مثلث دایره مربع... تو نیاز داری تا خودت رو تو آیینه ببینی و دوست داشته باشی:(2...آرزو به اینکه بهتر بشی خوبه اما نه اینکه در حین حال خجالت هم بکشی... اگه احساس میکنی زیبا هستی همونطور بازی کن و میتونی همه رو متقاعد کنی.
شما در اوج مشهوریت ازدواج کردید و هردو (زندگی و هنرپیشگی) رو اداره میکنید چه طور این کار رو انجام میدهید؟
من برای ازدواج آماده بودم... من 10 سال کار کرده بودم من میخواستم که خانواده تشکیل بدم... و بله حرفه ی کاریم... من میزان رو باور دارم هرچیزی باید این رو داشته باشه... خوردن نوشیدن و خانواده... هر نمود خصوصی شما هم این رو میخواد که تراز داشته باشد.

                       

چقدر دشوار بود که با یک بازیگر ازواج کنید؟

این آسون بود چون خودم هم بازیگر بودم من خودم هم جزعی از این حرفه بودم و باطن این شغل رو میدونستم من میفهمیدم وقتی از سر 40 روز فیلمبرداری برمیگردی خونه چه حالی داری اوه خدای من من نمیخوام خونه ام رو ترک کنم من نمیخوام برم شام بخورم یا هر کار دیگه ای... من فقط میخوام روی تختم بشینم و به دیوار خیره بشم. 6

اما از اینکه شوهر شما با زیباترین زن هند کار کنه نگران(نا امن) نبودید؟

این به اطمینان شما از ازدواجتون بستگی داره اینکه چه چیزی رو شوهر شما بهتون ثابت کرده... و همینطور هرطوری که شما به خودتون احترام میذارید و اینکه چقدر قوت قلب دارید که کارهای درست انجام میدهید. من باور دارم که خیانت خیلی کارها با ازدواج میکنه پس به سومین پارتی نگاه نکن! این چیزی هست که بهت ضربه میزنه.

قبل از اینکه از این موضوع بیرون بیایم حرفهای زیادی درباره ی خیانت و از بین رفتن عرف ازدواج وجود داره... آیا شما فکر میکنید این تاسس قضایی بنا به ترس از بین میره؟

من به واقعا(به درستی) فکر میکنم ازدواج عالی و شگفت آوره... اون هراس و روحانی هست... برای کسانی که ایمانشون رو گم کردند... وقتی شما جلوی آتش میایستید و هفت دور قسم میخورید که با شخصی که ازدواج میکنید در سختی و مشکلات همراه هستید این عهد و پیمان هست... شما باید اینقدر ایمانتون قوی و کامل باشه که نتونند شما رو پایین بیارن... اونها باید طوری باشند که تو که ایمان داری بهش نگاه کنی... تو نمیتونی با کسی ازدواج کنی که براش احترام قایل نباشی و روزی که احترامت رو از دست بدی اون وقتی هست که رابطه ی شما هم تموم شده.
                                

شما رابطه ی خودتون رو در این صنعت دارید و اداره میکنید و همینطور دنیای (هنری) خودتون هم جدا نگه میدارید. آجی در این باره چه احساسی داره؟
من باور دارم که هر رابطه ای جداگانه هست رابطه ی ما خیلی متفاوت هست با رابطه ای که من با مانیش مالهوترا یا شاهرخ دارم... من نمیبینم که شوهرم من رو مجبور کنه تا با دوستهاش باشم و منم همینطور... این خیلی هست که یه مرد قبول کنه همسرش همون باشه که قبل از ازدواج بوده و نخواد یه همسر عالی در قالب او چیزی که میخواد باشه.
من به اون همه ی حق رو میدم... این خیلی برای اون بوده که گذاشت من کار کنم درحالی که بچه داشتیم و این برای من خیلی با اهمیت بود...من آماده نبودم تا با کسی بیرون از زندگیم کار کنم... مادرم و خواهرم پایه ی من بودن... کسانی که به من کمک کردن من کسی باشم که الان هستم.
مردم درباره ی کیمیستری شما و شاهرخ صحبت میکنند و پیوند احترام دوطرفه ای که بینتون وجود داره. همینطوره؟

(بله)وجود داره... من به او عمیقا احترام میذارم... من فکر میکنم او یکی از بهترین بازیگر خارق العاده ای هست که ما داریم:(2... من فکر میکنم نکته ی خاص اون این هست که شاهرخ خودش رو میفهمه او یه انسان بزرگ هست او به من خیلی چیزها چه درباره ی بازیگری چه درباره ی زندگی شخصی یاد داده و من وقتی برمیگردم و به حرفهایی که بهم گفته بود نگاه میکنم میفهمم که او در خیلی از موارد درست گفته.
شما گفتید که شاهرخ تنها بازیگری هست که با او احساس امنیت میکنید؟

اوه بله شما میدونید او کار رو آسون میکنه و هر کاری لازم باشه انجام میده تا شما خوب به نظر برسید 6و همینطور خودش رو خوب نشون میده6... وقتی به شما نگاه میکنه کار براتون آسون میشه و این چیزی هست که او رو یکی از بهترین ها کرده.
شما دوتا باهم اومدید... شاهرخ بازیگر رو با شاهرخ امروز مقایسه کنید.

آیا تغییر زیادی وجود داره؟

او خیلی بی تجربه بود در اون زمان... او فکر داشت او نظریه های واضح ای رو چیزها داشت اما من بازی ای که باهاشون میکرد رو خیلی نمیشناختم... اما حالا او خیلی خوب روی اونها بازی میکنه و خوب اون اندیشه های اولیه اش (گذشته ای) رو که داشته رو ادامه میده... قصد من این نیست که بگم شاهرخ امروز بهتر هست... من فکر میکنم عقیده ی او تغییر کرده (میخنده) اوایل بازی میکردن وقتی صحنه ی فیلمبرداری خیلی پرفکت ساخته میشد من فکر میکنم این باید پایین بیاد و بیشتر تراز باشه... من فکر میکنم این متفاوت ترین چیزیه مثل پدر بودن.
manbaa....cinema7




تاریخ : سه شنبه 89/12/24 | 2:43 عصر | نویسنده : مریم

http://up20.org/uploads/images/pixha/1289/49/3.jpg

 

http://up20.org/uploads/images/pixha/1289/49/4.jpg

 

http://up20.org/uploads/images/pixha/1289/49/5.jpg

 

http://up20.org/uploads/images/pixha/1289/49/6.jpg

 

http://up20.org/uploads/images/pixha/1289/49/7.jpghttp://up20.org/uploads/images/pixha/1289/49/2.jpg 




تاریخ : پنج شنبه 89/12/19 | 12:26 عصر | نویسنده : مریم
           rjsrk

شاهرخ خان بازیگر محبوب سینمای هند,همراه با گریم متفاوتش در فیلم Don2 به یکی از کالج های هندوستان رفت و با دانشجویان ملاقات کرد.rjsrk

توضیحات کومال واهتا(تحلیلگر) از اطلاعات فیلم:

این فیلم یکی از بلند پروازانه ترین پروژه و گرانترین فیلمهای ساخته شده در بالیوود است.

کارگردانیه این فیلم برعهده ی آنوبهاو سینها بوده و تهیه کنندگی اش بر عهده ی خود شاهروخ خان است.دیگر ستاره های این فیلم آرجون رامبال/شاهانا گوسوامی و کارینا کابور هستند




تاریخ : سه شنبه 89/12/10 | 3:44 عصر | نویسنده : مریم

 


Divider Graphics and Scraps

کیم هیون جونگ و جونگ سو مین برای کنفرانس مطبوعاتی سریال که 26 آگوست در هتل قصر سلطنتی برگزار شد جلوی دوربین ها ژست گرفتند
در طول کنفرانس مطبوعاتی میزبان این کنفرانس مطبوعاتی بارها مجبور شد در طول مصاحبه تکرار کند: هواداران کیم هیون جونگ میشه لطف کنید و برای کمک به جریان مصاحبه از سالن خارج بشید؟
برنامه به دلیل محبوبیت کمیک ژاپنی با مشارکت کارگردان هوانگ این رو کارگردان سریال موفق گونگ (قصر) علاقه مردم را به خود جلب کرده است
و حتی قبل از شروع تولید سریال بعد از اعلام حضور کیم هیون جونگ، سریال داغی بوده است


این علاقه در ریتینگ سریال منعکس خواهد شد؟

از بازی در این سریال چه حسی دارید؟
جونگ سو مین: من بدون این که چیزی بدانم وارد سریال پسر بد شدم اما این بار سعی دارم مراقب باشم و به چیزهای زیادی توجه کنم
کیم هیون جونگ: روی نقطه ضعف هایی که دارم کار می کنم. نمی خوام توانایی های بازیگریم به رسمیت شناخته بشه فقط می خوام مردم احساس کنند که برای این نقش تلاشم را کرده ام. فکر می کنم سریال های اخیر خیلی جدی بوده و هیچ کدام جو شاد و دلپذیری نداشته بنابراین امیدوارم بینندگان موقع تماشا از سریال لذت ببرند

کارگردان هوانگ این رو، شما دوباره همچون گونگ مشغول شرح یک داستان عاشقانه بین یک پسر و دختر جوان هستید. پیغامی که می خواهید منتقل کنید چیست؟
امیدوارم مردم به محض دیدن این شخصیت های درخشان و خوش رو، احساس کنند که آنها با هم دلنشین هستند و دوست داشتنی

نظرتان درباره سری اصلی کمیک چیست؟
وقتی دفعه اول آن را خواندم احساس کردم جذاب است. اما هر قدر بیشتر از نزدیک برای تولید بررسی اش کردم، بیشتر متوجه شدم چرا مردم از آن لذت می برند و چیزهایی را دیدم که نباید از قلم بیندازم. گرچه آسان نبود که طبق جریان کمیک پیش رفت. ما باید نشان می دادیم که هر دو وارد دانشگاه می شوند اما کره و ژاپن سیستم آموزشی متفاوتی دارند به همین خاطر هنگام عوض کردنش اوقات سختی داشتم

کلیپی که پخش شد نشان داد که بسیار به کمیک شبیه است
داستان بر پایه یک کمیک است. بنابراین تلاش کردم نقاط قوتی که کمیک داشت را منتقل کنم. و موضوع نشان دادن این بود که چه طور عشق بین یک دختر و پسر تحقق پیدا می کند به همین خاطر سعی دارم احساسات جوان ها را نشان دهم. در صحنه هایی که او هانی تصور می کند، سعی دارم بیشتر شبیه کمیک به نظر برسد. اما برای این کار هم محدودیتی هست چون بر حسب عرف، آزادی زیادی وجود ندارد بنابراین سعی دارم از طریق حالات خود بازیگر به تصویرش بکشم

چرا از کیم هیون جونگ و جونگ سو مین بازی گرفتید؟
به نظر می رسید آنها شخصیت هایی هستند که از کمیک بیرون آمده باشند و فکر می کنم تا این جا در نشان دادن چیزی که من می خواستم موفق بوده اند بعضی چیزها هست که هنوز در آن ضعف دارند و این به این دلیل هست که هنوز تازه کارند اما فکر می کنم این بیشتر مناسب سریال باشد

کیم هیون جونگ، شما نقش بک سونگ جو که نابغه است و در همه کار استاد، را بازی می کنید. در هنگام بازی این نقش فشاری رو احساس نمی کنید؟
نه تنها او در درس هایش موفق است بلکه در ورزش هم همین طور بنابراین باید حالت درست را حتی هنگام دوی سرعت یاد می گرفتم و چون او نابغه است باید وقتی به جونگ سو مین درس می دهم خونسرد باشم. به همین خاطر خیلی سخت است. (می خندند) حتی سعی می کنم دیالوگ هایم را بلند بر زبان بیاورم چون فکر می کنم در پسران گل زمزمه می کردم

جونگ سو مین، شما این نقش را درست بعد از پسر بد قبول کردید. سخت بود؟
اوقات سختی داشتم. فیلمبرداری ها کمی روی هم افتاده بود و دو شخصیتی که من به عهده داشتم به حدی متفاوت بودند که تحت فشار بودم چون می ترسیدم نتوانم از عهده اش بر بیایم. فکر می کنم حالا که یکی تمام شده است پیشرفت کرده ام

شخصیت او هانی از جهاتی شبیه به شما هست؟
شخصیت مونت در پسر بد از جهاتی به من شبیه بود و فکر می کنم در مورد این شخصیت هم همین طور است. به این صورت که جنبه هایی از وجودم را به حداکثر رسانده باشد

تمام شخصیت ها جنبه های غیرواقعی هم دارند. تفسیر شما از شخصیت خودتان چیست؟
کیم هیون جونگ: هر قدر بیشتر غیرواقعی باشند فکر می کنم بیشتر بتوانم جنبه های منحصر به فردشان را به تصویر بکشم تا در درام های مرسوم. بک سونگ جو یک نابغه است و گاهی اوقات از کلماتی استفاده می کند که من معمولا استفاده نمی کنم و در این وقت ها اوقات سختی دارم. در صحنه های مرتبط با درس خواندن، باید طبیعی باشم به همین خاطر همان قسمت ها را مطالعه می کنم و مطمئن می شوم که می فهمم. به حدی برای این سریال مطالعه می کنم که در دوران دبیرستانم نکردم

کدام قسمت ها توجه زیادی برای بنا نهادن شخصیتتان می طلبد؟ تفاوت بین این نقش و یون جیهو چیست؟
وقتی نقش یون جیهو را بازی می کردم، سعی داشتم فرد دقیقی باشم، به همین خاطر حتی به صدای نفس زدنم هم اجازه خروج نمی دادم. اما فکر می کنم این بار بتوانم بیشتر سر و صدا کنم (می خندد) فکر می کنم صحنه هایی باشد که تصویرم را نابود می کنم و سعی دارم خلق و خوی پرخاشگری را نشان بدهم چون باید گستاخانه تر از یون جیهو صحبت کنم

هنگام بازی کردن نقش یک نابغه که در همه کار استاد است خودتون رو ضعیف احساس کردید؟
در حین فیلمبرداری دیروز، صحنه ای بود که او هانی به من می گفت: تو توی همه چیز ماهری، دویدن هم همین طور… که من جواب دادم: بله، من توی بسکتبال و شنا هم ماهرم اما کمی خجالت کشیدم چون من نابغه نیستم (می خندد)

خواننده ها و بازیگرها در محیط متفاوتی کار می کنند. به محیط خوب عادت کردید؟
کیم هیون جونگ: تلاشم رو می کنم. خواندن یعنی یک اجرای سه دقیقه و سی ثانیه ای اما سریال یعنی انتظار کشیدن و آماده شدن برای مدت زمان طولانی و بعد فیلمبرداری در ساعات طولانی که نتیجه در روز پخش مشخص خواهد شد. فکر می کنم به همین دلیل این انتظار هیجان بیشتری دارد. اما به عنوان یک خواننده، کاری که مدت ها انجام دادم بیشتر احساس راحتی می کنم

بازی کردن نقش یک دانش آموز دبیرستانی چه طوره؟ شما در پسران گل هم چنین نقشی رو به عهده داشتید
راستش قبل از مصاحبه فکر می کردم که این آخرین نقش من به عنوان یک دانش آموز خواهد بود. نقش های متفاوتی هست که دوست دارم بازی کنم اما فعلا باید این خواسته رو کنار بگذارم

به شما لقب “هالیو استار” نسل بعد داده شده. در رابطه با فعالیت در ژاپن چه برنامه هایی دارید؟
راستش این لقب مثل یک حباب می مونه. وقتی به ژاپن میرم، زیاد بیرون نمیرم و نمی دونم آیا محبوبم یا نه و فکر نمی کنم تونسته باشم در آسیا پیش روی کرده باشم. شنیدم که چند تایی هوادار منتظر من هستند (می خندد) بنابراین هر قدر هم تعدادشون کم باشه، دوست دارم بعد از پایان این درام به تور آسیایی ادامه بدم

فکر می کنید محبوبیت یا زندگیتون تغییری کرده؟
من قبلا این طور بودم و از حالا به بعد هم همین طور خواهد بود… من حریصانه زندگی می کنم. فکر می کنم باید باز هم بیشتر تلاش کنم چون تعداد افراد بااستعدادی که روی صحنه میان بیشتر میشه

به یونگ جون درباره این سریال چه گفتند؟
گفت که گهگاهی سریال رو نگاه می کنه

اغلب او رو می بینید؟ وقتی همدیگرو دیدید درباره چی صحبت می کنید؟
فکر می کنم هفته ای دو یا سه بار همدیگرو می بینیم. به من گفت که باید برای این سریال بیشتر تلاش کنم (می خندد) و وقتی همدیگرو ملاقات می کنیم من چای سبز می خورم و او قهوه. خیلی درباره کار صحبت نمی کنیم. درباره چیزهایی حرف می زنیم که بقیه حرف می زنند (می خندد)

Divider شکلک های شباهنگ

شما فکر میکنید که با داشتن یه چهره زیبا مثل کیم هیون جونگ ، اون احتمالا نمیتونه ظاهری پیچیده داشته باشه.

با این حال روز 24 سپتامبر ، این بت طی مصاحبه ای در برنامه ی پخش تلویزیون شبکه MBC اعتراف کرد :

“من در اصل هیچ چیز پیچیده ای در مورد اینکه چهره ام صاف به نظر برسه ندارم. اما انگار تکنولوژی امروز خیلی HDTV متمرکزشده ، احساس میکنم که مردم تمام رازهایی که من میخوام از عموم پنهان کنم پیدا میکنن

از این گذشته زمانی که گزارشگر از کیم هیون جونگ پرسید” احساس میکنی چه شباهتهایی بین تو و شخصیت Baek Seung Jo در Playful Kiss وجود داره؟” کیم هیون جونگ به شوخی جواب داد :”فکر کنم اون قسمتی که IQ اش 200 هست.” که باعث خنده ی گزارشگر شد.


Divider Graphics and Scraps


چندین  سایت پروتال  چینی مثل : مثل سوهو ، بیدو ، گوگل ، سینا دات کام ، اخیرا از بازدیدکنندگان سایتشون پرسیدن که محبوب ترین  ستاره آسیایی کیه.

کیم هیون جونگ با داشتن  3068 رای ( 19.2 % )  احتمالا به خاطر پخش آخرین سریالش بوسه شیطانی  که در حال حاضر در چین پخش میشه انتخاب شد. با اینکه کیم هیون جونگ به دلیل اینکه عضوی از گروه ss501  هست محبوبه، اون به اندازه کافی نسبت به ستاره های دیگه حاضر در لیست مثل rain  و tvxq محبوبیت نداشته .

پشتیبانی از سریال های کره ای هنوز هم  نفوذ زیادی در چین داره.

با دیدن نتایج 2تا 10 می تونین ببینین که  سریال ها همچنان  محبوب تر می شوند. سونگ سئونگ هیون بازیگر سریال پرنسس من با  1684 رای ( 10.5 % ) در جایگاه دوم قرار داره.  یونا عضو گروه سونیوشیده به خاطر سریال تو سرنوشت منی با 1259 رای (7.4 % ) سومین نفره.

نفرات چهارم تا دهم هم  اینا هستند:

4. رین 1190  رای(7.4 %)

5. یونهو tvxq  1148 رای ( 7.2 % )

6. لی وان 991 رای (6.2 % )                                                                                     

7. لی سونگ گی  682 رای (4.3 % )

8. هیچول super junior   600رای (3.7 % ) (( این یکی خیلی مهمه ولی رتبه اش زیادی پایینه. ))

9. کیم جونگ هون  529 رای  ( 3.3 % )

10 . مون گیون یونگ  291 رای ( 2.5 % )
                                 Divider شکلک های شباهنگ

آخرین خبرها از کیم هیون جونگ این بود

که بالاخره اولین آلبوم تکنوازی خودش رو نشان میدهد. اما کیم هیون جونگ این خبر رو رد کرد و گفته که این پروژه تا کامل شدن خیلی فاصله داره.

نماینده اون در 7 فوریه در برنامه newsen صحبت کرد و اظهار داشت که “آلبوم کیم هیون جونگ برای پخش در ماه می برنامه ریزی شده است.

الان خیلی زوده که بگیم اون برای برگشتش آماده اس. اگرچه ما هنوز درباره فکر او و جمع آوری آهنگهاش بحث میکنیم . و هنوز هیچ کدوم از آهنگهاش رو ضبط نداره.

اگرچه این اولین آلبوم تک نوازی اونه ، اون نشون داده که میخوادبهترین تلاششو قبل از هر عجله ای برای نشون دادن آلبومش انجام بده.

مدیر کمپانیش گفته : اون نمیخواد هیچ بازی یا فعالیتی قبل از انتشارآلبومش انجام بده. اون نسبت به اینآلبومش طمع زیادی داره و کاملا روش تمرکزکرده.


به جز کیم کیو جونگ ، تمام اعضای ss501 برای اولین کار انفرادیخودش آماده هستند.

Divider شکلک های شباهنگ

 

 




تاریخ : چهارشنبه 89/12/4 | 11:0 عصر | نویسنده : مریم

Inside SRK"s world
دنیای شخصی و زندگی واقعی شاهرخ (ممنون هدیه جان )



کشف کردن سفرها و زندگی شاهرخ در حدود یک سال طول کشید که بتونیم یک مجموعه 10 قسمتی از تعطیلات لندن و مومبی درست کنیم .
به همان اندازه که مومبی و دهلی و هند را دوست دارم فکر میکنم که لندن دومین جای کره زمین هستش که من دوست دارم . اب و هوایش را دوست دارم محیط سبز و سرمایش را . معمولا من اینجا میام برای کار و تعطیلات ولی کلا خیلی دوست دارم بیام لندن . مادرم همیشه دلش میخواست که من دو جای دنیا را حتما ببینم یکی موزه مادام تیسود در لندن و یکی موزه لوور در پاریس . و این بزرگترین پیروزی برای من به حساب میاد که من در این موزه هستم اگه اون اینجا بود حتما بهم افتخار میکرد

وقتی که من در لندن هستم به هاید پارک میرم که با بچه هام فوتبال بازی کنم . من درست بازی میکنم ولی اریان یه کمی تقلب میکنه . وقتی که با دخترا بازی میکنه دلش میخواد از اونها ببره و فکر میکنم همین کار را در مدرسه هم انجام میده که درست نیست . این یکی از صفات بده اونه که میخوام عوض کنه . بدون تقلب و دروغ برنده شو .
میتونی اختلاف بازی دخترا و پسرا را بگی وقتی که بازی میکنن . میتونی 20 دقیقه را با دخترا بازی کنی و 20 تا را با پسرها . ممکنه که با پسرها بیشتر بهت خوش میگذره ولی باید بدونی که زندگی با خانمها و برای همین من دوست دارم با خانمها باشم . دلم میخواد که دخترها قوی باشن و از حقشون دفاع کنن و پسرهای احمق اطرافشان را بندازن دور . ببخشید نمیخوام به فنهای خودم که مرد هستن بر بخوره .

من بچه هایم در هنگام بازی عادلانه میزنم. من اونها را از همه چیز بیشتر دوست دارم . من پدر مهربانی هستم . من هیچگاه و هرگز انها را ناراحت و یا اذیت نمیکنم . فکر نمیکنم توی این دنیا چیزی را بیشتر از بچه هام دوست داشته باشم . ولی اگه اونها منو بزنن منهم حتما انها را ارام و منصفانه میزنم . من در مورد مسابقه و رقابت فیلمها صحبت نمیکنم در مورد بچه هام صحبت میکنم .

من بچه ها را دوست دارم کار کردن برای بچه ها را بیشتر از بزرگترها دوست دارم . لازم نیست برای صحبت با بچه ها یه بچه بود باید با انها مثل بزرگترها صحبت کنی اونها خوب میفهمن .
در یک احساس عجیب و شاید در بین سیاستهای نادرست , من بچه ها را همانطور که مایکل جکسون دوست داشت دوست دارم . من اونو میفهمم و برای سالها من متوجه این موضوع بودم. درسته که ما از دو فرهنگ مختلف هستیم ولی من تونستم بفهمم چون خود من هم اینطوری هستم و در مورد بچه ها همین عقیده را دارم . من میتونم تمام روز یا یک ماه کامل را در اتاقی پر از بچه بگذرونم . در واقع من یادم میاد که وقتی بچه هام کوچک بودند اریان 5 یا 6 ساله بود براشون در مورد ناراحتیم میگفتم . دوست ندارم ناراحتیهام را برای بگم تنها کسانی که میتونن ناراحتیهای مرا بفهمن اریان و سوهانا هستند . اونها را می نشاندم و برایشان میگفتم که من غمگین هستم .
همه هنرپیشه های بزرگ از این وحشت دارن که اگه یه روز همه این همه این شهرتها به اخر برسه . ولی من این وحشت را ندارم چون وجود بچه هام در کنارم باعث شده که این نگرانی را نداشته باشم . وقتی دنیای شهرت تمام بشه من بزرگترین کار را میتونم برای بچه هام انجام بدم اونم اینه که بیشترین وقت را با انها بگذرونم . شاید در انموقع اونها برای من وقتی نداشته باشن ولی من طوری با انها رفتار خواهم کرد که اگر من 65 ساله شدم مرا به لندن ببرن و در هاید پارک بامن فوتبال بازی کنن. من خودم را در 72 سالگی تصور میکنم وقتی پسرم مرا روی صندلی چرخدار میذاره و دخترم بهم میگه بریم برات از کتابخانه کتاب بخریم . یا ممکنه بهم بگه من ساعت 5 مصاحبه دارم و بعد از ان شما را در منطقه واتر ستون خواهم دید . در انموقع باید 35 ساله باشه و مطمئنم که وقتی را برای بیرون رفتن با من اختصاص میده و این بهترین چیزیه که برای من ممکنه پیش بیاد .
هیچکس در خانه با من مثل یه سوپر ستار رفتار نمیکنه
شاهرخ با خانواده اش درحال رفتن به دبی برای گذرندان تعطیلاتشون بود وقتی که ما از او خواستیم که یه مصاحبه کوتاه با ما داشته باشه . اون در حال گذراندن تعطیلات بود ولی قبول کرد و ما این سوال و جواب را تلفنی انجام دادیم . حتی همانطور که او میگفت وقتی که بچه ها توی حیاط خانه در حال جیغ و داد هستند یعنی اوقات خوبی را میگذرونن. شاهرخ به ما گفت که همسرش اگه قرار باشه بیرون بره اون پیش بچه ها و دوستاشون میمونه .

manbaa______________kingsrk__

Divider Graphics and Scraps
                                          
گزیده ای از این مصاحبه :

انجام اکتشاف در زندگی و سفر برای چیست ؟
راستش من نمیدونم چرا مردم دوست دارن از زندگی خصوصی من سر در بیارن . ولی این خیلی سخت نیست . اگر من گروهی را در حال فیلمبرداری ببینم و در کار انها دخالت کنم انها کارشان را متوقف میکنند . من هم دوست ندارم در هنگام خوردن ازم فیلم بگیرند .
شما مانند یک پدر فداکار که تمام وقتش را به فرزندانش اختصاص میده به نظر میاین . ولی این برای شاهرخ خان که یه ستاره است شدنیه که یه پدر معمولی باشه ؟

وقتی بچه هام خیلی کوچکتر بودند خیلی میترسیدند وقتی مردم دورم جمع میشدند . و از اینکه همکلاسیاشون مرا به اسم صدا میکنند زیاد خوششون نمیاد . ولی انها حالا فهمیدند . ولی انها به عنوان یه شخص بخصوصی به من فکر نمیکنن . و حتی همسرم در واقع توی خونه هیچکس بامن مثل یه سوپر ستار رفتار نمیکنه . بچه های من حتی KBC را تماشا نمیکردن که من مجری ان بودم .

من یکمی گوشه گیر هستم و از بیرون رفتن زیاد خوشم نمیاد . من ترجیح میدم که در جشن و پارتیها شرکت نکنم . حتی الان 6 یا 7 تا از بچه ها اینجا هستند همه بیرون رفتند ولی من با انها موندم .

حتی مصاحبه هایم را من ترجیح میدم در فضای باز انجام بدم جایی که بچه ها در حال بازی کردن هستند مانند مصاحبه ای که با لالیت در پارک امیوزمنت استرالیا داشتم. فردا هم چند تا مصاحبه در یکی از پارکهای همینجا خواهم داشت .
امسال من مدت زیادی را در خونه بودم بخاطر جراحی که داشتم برای همین وقت خوبی را با بچه هام گذروندم . این باعث میشه احساس جوانی بکنم . یه روز اقای یاش چوپرا مرا بغل کرد و گفت تو 44 ساله شدی ولی مثل بچه ها میمونی .




تاریخ : یکشنبه 89/12/1 | 2:54 عصر | نویسنده : مریم

امران و رانبیر حرکات ریتیک و ایش را در فیلم به شوخی گرفتند


در این روزها همه باید در جشنواره ها از جنبه بالایی بر خوردار باشند و خیلی فروتن نیز باشند.چون در اکثر ایم مراسم با بازیگران شوخی می کنند.
در اخرین مراسم رانبیر و امران ادای ریتیک و ایش را در فیلم گزارش تقلید کردند.
امران خود را شبیه ریتیک درست کرده بود و رانبیر خود را شبیه ایشواریا.در طی این اجرا تماشاگران به شدت می خندیدند اما این برنامه به مزاق باچان ها خوش نیامد و خنده از لبانشان محو شد



ابیشک اولین ملاقاتش با ایشواریا را بازگو کرد

ایشواریا بار دیگر بر روی جلد مجله Vogueقرار گرفت.در این عکس با یک لباس مشکی و چرمی ظاهر شده که طراح ان انیتا شروف می باشد.و تیتر این مجلی این بود:10 مردی که ایشواریا را می شناسند و درباره اولین برخوردشان با او سخن می گویند
از جمله این مردان می توان ابیشک باچان.مانیش مالهوترا .کارن جوهر.و اریشگری به نام میکی را نام برد.که همه انها درباره اولین ملاقاتشان با این ملکه زیبایی سخن گفتند.
ابیشک در این باره گفت:اولین بار من ایش را در اگوست سال 1997 دیدم.من برای فیلم پدرم به نامMrityudata در سویس بودم و او برای اولین فیلمش به نامAur Pyar Ho Gaya به همراه دوست صمیمی من بابی دئول در انجا بود.
یادمه که بابی من ار برای شام به هتلش دعوت کرد که در انجا ایش نیز بود.در حقیقت این اولین بار بود که من او را ملاقات کردم.البته دورادور او را می شناختم زیرا او ملکه زیبایی شده بود.دقیقا یادم نیست در ان لحظه چه حسی نسبت به او داشتم ملی همیشه حسم نسبت به او خوب بود.اگر از او هم بپرسید همین را می گویید.نمیشه کاملا شرح داد که چه جور حسی بود ولی یک حس کامل بود.
این شماره از مجله که برای ماه فوبریه می باشد مطمئنا بسیار فروش خواهد کرد


واریا برای جشن تولد ابیشک برنامه ریزی کرده است

ایشواریا برنامه سوپرایزی را برا 35 جسن تولد ابیشک دارد.ابیشک که عاشق بازی های حادثه ای است .ایشواریا نیز یک برنامه ماجرجویانه را برای ابیشک در نیوزلند محل فیلم برداری فیلم عباس مستان ترتیب داده زیرا ابیشک در انجا مشغول کار می باشد.
و دوستان ابیشک نیز قرار است به انجا بروند تا تولد او را جشن بگیرند.ایش برای ابیشک برنامه های مانند پرش با طناب از ارتفاع بلند و... را گذاشته.زیرا ابیشک بسیار زیاد از این کارها لذت می برد.عباس مستان نیز به عنوان کادو به او مرخصی اختصاصی داد تا ابیشک بتواند از تولد خود لذت ببرد.

منبع:bollywood mantra
(kingsrk)از سایت




  • آنکولوژی
  • مکس دی ال
  • کارت شارژ همراه اول
  • کدهای جاوا وبلاگ

    قالب وبلاگ

  • کد نمایش افراد آنلاین

  • نایت نما



    کد کج شدن تصاویر

    しゃぼんハート